جنگ که شروع شد، سر زمین بودم با تراکتور،
جنگ که تموم شد، برگشتم سر همون زمین، بی تراکتور.
آقاجون مو هنوز دفترچه بیمه هم نگرفتم،
حالا خیلی زوره، خیلی زوره این حرفا...
شما سهمتان ر دادن.
سهمتان همین زخم زبون هایی بود که زدین....
پ,ن: تازگیا با خانواده ای فامیل شدیم که پدر این خانواده یه جانباز هست. بهش گفتم به شما چقدر سهمیه میدن؟ گفت روزی که داشتیم میرفتیم دفاع پدرم هرسه برادر رو دور خودش جمع کرد و گفت: نمیبخشمتون و مدیون هستین اگه برین دفاع کنین و بعدش از جمهوری اسلامی پول بگیرین. میگفت من دنبال پولش نبودم اما انتظار ندارم الان خیلی ها که از تیرهای نخورده میلنگن بهترین سهمیه هارو بگیرن. حرفاش قشنگ بود میگفت یادمه بنی صدر دستور داده بود بچه بسیجی هارو از پشت با تیر بزنن. کل دندوناش رو کشیده بود. معده و روده هاش خراب بود میگفت مشکل از آب اونجا بوده. رو بدنش جای یه زخم خیلی گنده بود. تو ماشین بسختی مینشست و ... خیلی دلش از دست مسئولین پر بود خیلی. از بس بدنش ضعیف شده بود یبار فکر کرده بودن معتاد هست و دستگیرش کرده بودن. بعد که می برنش آزمایش میفهمن جانباز بوده.
این ها رفتند که ما بمونیم. آهای آقای مسئولی که رو صندلی نرمت تکیه دادی باتوهستم...
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
شهدا،
،